مورد علاقه ها 0

هیچکس با هدف پول پولدار نمی شود عاشق کارتان باشید

اشتیاق داشتن

اشتیاق داشته باشید و لذت ببرید

اگر عاشق کاری باشید که انجام می دهید، موفق می شوید؛ در این صورت سخت تر کار می کنید، بیشتر تلاش می کنید، در کارتان پیشرفت می کنید و از زندگی تان لذت می برید. مهم ترین اصل زندگی، شناخت کاری است که انجام می دهید و عاشق آن هستید. معاملاتی که انجام می دهم، به خاطر پول نیست چون به اندازه ی کافی پول دارم، آن قدر که هیچ وقت نیاز مالی نخواهم داشت. معامله کردن، هنر من است. بعضی ها نقاشی های زیبا می کشند یا هنرشان را بر روی مجسمه هایی که می سازند، نشان می دهند. هنر من، معامله کردن است و امروز پس از ۲۰ سال، هنوز هم بیشتر و بیشتر از معامله کردن لذت می برم.
من روی چیزی که مرا به شوق می آورد، تمرکز کرده ام و همین اشتیاق، مرا بسیار پولدار کرده است و امروز از روزی که کتاب اولم را نوشتم، ثروتمندترم. آن قدر در کارم شوق دارم که هیچ چیزی برایم بهتر از کار نیست و این بهترین احساس است. بعضی شب ها خوابم نمی برد و نمی توانم تا صبح صبر کنم که سر کار بروم.
اشتیاق در کار

یادم نمی رود زمانی که کتاب اولم را به پایان رساندم، زمانه با من بد شد. دهه ی ۱۹۹۰، سال های سختی بود اما من نه تنها ورشکست نشدم و باقی ماندم، بلکه کارهای ملکی ام از همیشه بهتر شد و ایمان به کار توانست مرا با موفقیت های جدیدی روبه رو کند. سخنرانی هایی که در لرنینگ انكس انجام دادم، موفقیت بزرگی برایم به همراه داشت و حالا آپرنتيس دوباره مجموعه ی جدیدی را آغاز خواهد کرد و سخنرانی هایم در «لرنینگ انکس» جهانی شده است.
انگیزه ی من برای این دو برنامه، پول نبود و من حتی خودم به دنبال این دو برنامه نرفتم، بلکه آن دو به سراغ من آمدند. شوقی که در کارم داشتم، باعث شد این دو برنامه مرا پیدا کنند اما ما نباید منتظر شویم تا کاری پیدا شود، بلکه باید کاری را که دوست داریم، پیدا کنیم و با اشتیاق انجامش دهیم تا کارهای دیگری سر راهمان پیدا شود.
اشتیاق داشتن

من خوشحالم که پول، تنها انگیزه ی پیشرفت من نبود چون در این صورت، شاید پیست اسکیت «والمن» را که در سال ۱۹۵۰ ساخته شده بود، هرگز نمی خریدم و بازسازی نمی کردم. شهرداری، سال ها روی این پروژه کار کرده و حدود ۲۰ میلیون دلار خرج کرده بود. من در این چندین سال، می توانستم برج های بسیار بلندمرتبه و معروف بسازم اما چون عاشق نیویورک هستم، آن کار را برای خدمت به مردم نیویورک در دست گرفتم و برای شهرداری، پول و زمان بسیاری را صرفه جویی کردم و پروژه را در چند ماه به آخر رساندم. انگیزه ی من، این بود که برای این شهر و مردمش، کاری کرده باشم، نه این که پول بسازم و خیلی خوشحالم که این کار را انجام داده ام و وقتم را در جایی صرف کردم که ارزش داشت.
شوق داشتن

شوق درونتان را بیابید

دائما به پول فکر کردن، راه حل مناسبی نیست؛ بلکه باید به این فکر کرد که در حال حاضر نیاز مردم چیست و چه کار مفیدی می تواند بر جامعه تأثیر بگذارد؛ در این صورت پول، خودبه خود خواهد آمد. مهم تر از همه این است که این کار، باید به گونه ای باشد که شخص از انجامش لذت ببرد. شاید به نظر بسیار ساده باشد اما من فقط با به کار گرفتن این فلسفه توانستم میلیاردر شوم.
در دهه ی ۱۹۷۰، نیویورک مشکلات مالی زیادی را تحمل کرد و خیلی از ساختمان های این شهر و محلاتش در حال از بین رفتن بود. هتل قدیمی «کامادور» از بین رفته و تبدیل به جایی برای اشخاص بی پول شده بود و داشت ضرر هنگفتی را تحمل می کرد و اگر کسی کاری انجام نمی داد، كل آن منطقه به یک منطقه ی بی ارزش تبدیل می شد. من می دانستم که توانایی درآمدزایی در آن جا را دارم. هتل از بین رفته ی «کامادور» را به هتل «هایت» جدیدی تبدیل کردم و با این کار، نه تنها به کل آن منطقه ارزش جدیدی دادم که تا امروز ادامه دارد، بلکه درآمد هنگفتی را هم نصیب خودم کردم.
 
مشاوره رایگان روابط جنسی

مشاوره رایگان

جهت مشاوره رایگان شماره تلفن همراه خود را ثبت نمایید.



با هر کاری که انجام می دهید، یک مأموریت برای خودتان انتخاب کنید تا شما را بر سر شوق بیاورد. برای خودتان جایی بالاتر از کسانی پیدا کنید که فقط به دنبال پول هستند. دیدتان را وسیع تر کنید و کل تصویر را ببینید. در کاری که می کنید، نیازهای زیادی را برطرف سازید و زیبایی، سلامت، امنیت و زندگی را برای دیگران به وجود آورید.
شوق درون

کاری که عاشق انجامش باشید، آن است که در انجامش مهارت داشته باشید، به نقاط قوت خودتان توجه کنید و کاری را انجام دهید که در آن قوی هستید. به استعدادهای خود و کارهایی که در زندگی انجام داده اید و باعث افتخار تان شده، بیندیشید. انجام چه کارهایی برای شما لذت بخش است؟ در مورد کاری که به آن عشق می ورزید، فکر کنید و بزرگ ترین دستاوردها را مجسم نمایید. وقتی کاری را که دوست دارید به انجام می رسانید، همان کار تبدیل به یک منبع انرژی می شود.
استیو جابز از صاحبان کامپیوتر «اپل و پیکسار»، عاشق تکنولوژی کامپیوتر بود. او بهترین طراح کامپیوتر نبود اما عاشق کارش بود و عشق او به کارش، او را یکی از بهترین طراحان کامپیوتر کرده بود.
عملگرایی

انجام دهنده باشید، نه خیال پرداز

عشق، از عقل و استعداد هم مهم تر است. من اشخاص با استعداد و دانای زیادی را دیده ام که شکست خورده اند، چون عشق کافی به کاری که انجام می دادند، نداشته اند. من به آنان، اشخاص آرمانگرا می گویم حتما شما هم آنان را می شناسید؛ آدم هایی با اندیشه های بزرگ که فکر می کنند اگر روزی تمام شرایط کارشان درست باشد، بسیار موفق خواهند شد. این افراد در انتظار آن روز که شرایط فوق العاده ای برایشان پیش بیاید، می مانند و هرگز در مورد اندیشه هایشان کاری انجام نمی دهند.
طرحها و اندیشه های آنها همیشه در مغزشان باقی می ماند و هرگز در قلب شان جا نمی گیرد. و بدون قلب و عشق، اندیشه ها بی وزن می مانند. شما باید با عشق، به اندیشه هایتان وزن بدهید وگرنه این اندیشه ها در باد گم می شوند. عشق، عنصری ست که به اندیشه ها وزن می دهد. من بسیاری را دیده ام که خود را با عشق، به کامیابی رسانده اند.
خیالپردازی

من عشق و شوق به کار را از پدرم یاد گرفتم. همه از من می پرسند: تو کار ساختمان را از پدرت آموختی؟ من در جواب می گویم: «بله، من کار ساختمان را از پدرم آموختم، از او یاد گرفتم که ۷ روز در هفته با شوق کار کنم. او عاشق کارش بود و به این لحاظ خیلی خوشحال بود. وقتی سر کار می رفت، همیشه نگاه می کرد که آیا کارگران در پایان روز، همه جا را جارو زده اند یا نه. او می گفت آپارتمان ها باید همیشه به تمیزی گل باشند و حتی روزهای تعطیل هم آنها را چک می کرد. در زمانی که او کار می کرد، آپارتمان ها را بسیار ارزان، محکم و سریع می ساخت. در بروکلین همزمان با او، کسی در آن سوی خیابان آپارتمان سازی می کرد. پدرم بسیار سریع تر، ارزان تر و بهتر کارش را به پایان می رساند اما رقیبش در آن سوی خیابان، آپارتمان هایش به فروش نمی رفت و آنها را نیمه کاره به پدرم می فروخت و او باز به سادگی و ارزانی، آن آپارتمان های نیمه کاره را تمام می کرد و می فروخت. من از پدرم خوشحالی در کار را آموختم. من شوق کار را از پدرم آموختم و آنقدر به کارم علاقه دارم که روزی ۳ تا ۴ ساعت بیشتر نمی خوابم. بزرگ ترین عشق من، عشق به معامله است. من عاشق این هستم که رقیبان را از پا در آورم و پیروز شوم، به ویژه در معامله های بزرگ. وقتی معاملات انجام می شوند و شما را به سود می رسانند، مثل بزرگ ترین لذت هاست. در معاملات، بهترین معامله را به نفع خود انجام دادن، بالاترین شوق را به همراه دارد. به این دلیل است که من بهترین معاملات را انجام می دهم.
عشق دیگر من، به وجود آوردن املاک زیباست و این عشق، توفيق مرا به همراه داشته است. ساختن املاک زیبا، از بهترین و مشکل ترین حرفه هاست، دقت بالایی نیاز دارد و همه می دانند که بی دقتی در کار، حتی باعث آسیب دیدن اشخاص می شود.
جیب خالی

من عاشق این هستم که ملک نیمه تمامی را بخرم و آن را به بهترین و زیباترین ملک تبدیل کنم. وقتی من وارد دفترم در «ترامپ تاور» نیویورک می شوم، از دیدن چیزی که ساخته ام، لذت می برم. عاشق این هستم که دیگران با حیرت، به تحسین سنگ های مرمر داخل سالن بپردازند و آبشار ۲۰ متری را با لذت زیاد برانداز کنند.
با آنکه هرگز این اشخاص را ملاقات نکرده ام، اما نگاه تحسین آمیز شان را دوست دارم و با آنان همفکر هستم و به آنان نزدیکم چون احساس مرا وقتی «ترامپ تاور» را می ساختم، درک می کنند همین احساس را در دیگر املاکی که ساخته ام نیز دارم. می دانم که همه عشق مرا هنگام ساخت این املاک، درک می کنند.
استن یکی از دوستان من است که پدرش در خرید سهام، بسیار قهار بود و از این راه، میلیاردر شده بود. «استن» تمام سعی خود را به کار می گرفت تا مانند پدرش در خرید و فروش سهام، قهار شود اما نمی شد.
قدم به قدم

واستن را دوست دارم اما تحمل پدرش، کار ساده ای نیست. «استن» . که باید خرید و فروش سهام را انجام دهد، اصلا راضی نبود. او در خرید سهام پول زیادی از دست می داد اما نمی توانست به پدرش بگوید که از این کار لذت نمی برد. او عضو یک باشگاه گلف بود. یک روز مدیریت این کلوپ از «استن» خواست که باشگاه را بازسازی کند، نه به خاطر این که از عهده ی این کار بر می آمد، بلکه به دلیل این که مدیر او را دوست داشت و معتقد بود که «استن» آدم خوبی است.
از قضا، «استن» به شیوه ای باورنکردنی عمل کرد؛ هر روز ۵ صبح آن جا بود و این پروژه را به جای یک سال، در ۶ ماه به پایان رساند. هزینه های بازسازی را هم به نصف رساند و زمین گلف، ۱۰ بار بهتر شد. «استن» در نگاه همسر و فرزندانش، انسان دیگری شده بود. بیش از حد خوش صحبت و خنده رو شده بود و پابه پای کارگرانش کار می کرد و از کارش لذت می برد.
وقتی کارش تمام شد، مدیر باشگاه گلف، به افتخارش مهمانی شامی داد و از او تجلیل به عمل آورد و به او هدایای ارزنده ای تقدیم کرد همه بسیار خوشحال بودند. پس از این مهمانی، «استن» به خرید سهام برگشت و باز هم مثل سابق ضرر داد. تلفنی به او گفتم: «استن، تو کار اشتباهی می کنی، جای تو آنجا نیست.» او گفت: «اما پدرم دوست دارد که من در کنارش باشم و نمی توانم او را تنها بگذارم.» گفتم: «کارت را ول کن و برو در املاک کار کن یا زمین های گلف را بازسازی کن.» او باز هم می گفت: «نه، نمی توانم.»
سرانجام سه سال پیش، او خرید و فروش سهام را رها کرد و به املاک روی آورد. حالا او یکی از بهترین هاست و هر وقت او را می بینی بسیار خوشحال و سرحال است، گویی یک زندگی جدید را شروع کردم زیرا سرانجام توانست برخلاف آنچه از او انتظار می رفت، حرکت کند زندگی اش را در کنترل خودش در آورد و تغییر کرد.
نظر دیگران

خودتان را با متری که دیگران برای اندازه گیری تان آماده کرده اند، اندازه نگیرید

اگر زندگی شما چیزی نیست که می خواهید، نترسید و از خودتان بپرسید آیا سهم شما از زندگی این است؟ فرقی ندارد که چند سال دارید. بلکه خودتان را با احساساتتان اندازه بگیرید. این شاید شما را مجبور کند که در مقابل خانواده یا دوستانتان، بایستید دوستان و خانواده ای که فکر می کنند شما را به خوبی می شناسند و میدانند که بهترین راه برای شما چیست. پس جوهر دیگری را در درونتان بنشانید، شاید با جوهر جدید، احساس بهتری کنید.
قوی بودن

قوی بودن زیر فشار

یکی از رموز کامیابی، پادگیری تحمل فشار است. باید یاد بگیرید که چگونه با فشار کنار بیایید، حال این فشار مربوط به هر چه باشد، فرقی ندارد، چه املاک، چه راه اندازی یک کار برای خودتان یا کار کردن در شرکتی برای دیگران، باید قادر به تحمل فشارهای زیادی باشید.
خیلی وقت ها فشار، از مشکلات سرچشمه می گیرد. من یاد گرفتم که به جای مشکلات، روی راه حل ها تمرکز کنم. وقتی تمام حواستان را به مشکلات می دهید، چقدر انرژی برای راه حل ها می گذارید؟
وقتی کارم را در املاک شروع کردم، پول زیادی برای ملک خریدن داشتم اما به جای اینکه حواسم را به این مشکل بدهم، به راه حل فکر کردم که چگونه با کمی پول، املاک بخرم.
همه برای موفق بودن ساخته نشده اند. می خواهم کمی در مورد انرژی منفی کار هم صحبت کنم. نمی دانم چرا، اما خیلی ها نمی توانند موفق شوند. خیلی ها با بهترین نمره ها از دانشگاه هایی چون «هاروارد» یا وارتن هرگز بویی از توفیق نخواهند برد. من بسیاری از این اشخاص را می شناسم. بسیاری از آنان نمی توانند فشار را تحمل کنند.
در ورزش، خیلی آسان می توان تشخیص داد که آیا شخصی یا تیمی در مقابل فشار، تحملش زیاد است یا نه. خیلی ها زود زیر فشار خم می شوند و بازی را واگذار می کنند اما بسیاری دیگر، حتی زیر فشار، بهتر عمل می کنند. «تایگر وودز»، «تام بردلی» و «درک جستر» زیر فشار، بهتر عمل می کنند.
قوی بودن و مایوس نشدن

یکی از دوستانم که در حسابداری نابغه است و بهره هوشی اش ۱۸۰ است، به من زنگ زد و گفت: «آه دانالد، من کاری کرده ام که خیلی نگرانم کرده، به اصرار همسرم، یک خانه خریدم اما نمی دانم آیا می توانم اقساط آن را پرداخت کنم یا نه. اگر نتوانم، چه می شود؟ آه، فشار دیوانه ام کرده است.» این دوست حسابدار، کارش این است که به دیگران پیشنهاد کند پول شان را چگونه سرمایه گذاری کنند. پس از ۱۰ بار که او به من تلفن زد و ابراز نگرانی و ترس کرد، به او گفتم: «جیم، خوشحال باش که برای یک شرکت کار می کنی، چون تو هیچ وقت نخواهی توانست برای خودت کار کنی.» او ناراحت شد اما من ادامه دادم: «تو اصلا تحمل هیچ فشاری را نداری.»
من فشار را خیلی خوب تحمل می کنم و موفقیت های بزرگی نیز کسب کرده ام. وقتی بازار ملک در دهه ی ۹۰ شکست خورد، من میلیاردها دلار بدهکار بودم. به تمام بانکها بدهکار بودم؛ بانک های بسیار بزرگ با نیروی فراوان. تمامی دوستان من در کار ملک، مشکل داشتند و خیلی ها ورشکسته شدند. من هم خیلی نزدیک به ورشکستگی بودم اما ورشکست نشدم. خوب، دوره ی خوبی نبود اما طاقت آوردم و دلم نمی خواهد هیچ وقت آن دوره تکرار شود. من حتی یک نفر از کارمندانم را هم اخراج نکردم.
یاد گرفتم که فشار را تحمل کنم. من نه تنها فشار را تحمل کردم. بلکه فهمیدم زیر فشار، بهتر عمل می کنم. من به بانکها گفتم، شما باید در این اوضاع به من وام می دادید. به جای این که التماس کنم، آنها را وادار کردم که در پرداخت اقساط، همکاری بیشتری با من داشته باشند. بانک ها همیشه از شکایات اشخاص می ترسند، من اعلام ورشکستگی نکردم و آنها نیز روابط شان را با من نگه داشتند. البته من هم در این ارتباط، سهمی داشتم و همیشه با بانک ها با بهترین لحن صحبت می کردم و دوستی ام را با آنها نگاه می داشتم.
من یک مدیر ارشد هستم و همیشه می دانم که شیشه ی زندگی، با تلنگری خواهد شکست. من سه نفر از بهترین کارمندانم را در تصادفی از دست دادم اما هیچ مسئله ای باعث از دست دادن تمرکز من نشد. راهی که من برای تحمل فشار دارم، این است که به جای نکات منفی یک مسئله، به نکات مثبت آن نگاه می کنم. حتی وقتی حسابدارانم از بدهکاری ها می گفتند، خوب می دانستم که باید طرز فکرم را عوض کنم. به جای گوش دادن به نکات منفی، به سراغ سربازانی که در عراق مجروح شده بودند، رفتم و آنان را به باشگاهم در فلوریدا دعوت کردم و همه ی سرویس های ساحلی باشگاهم را به رایگان در اختیارشان گذاشتم. کارگران باشگاه می گفتند چقدر آنان از این کار خوشحال شده اند. جالب این بود که از بین تمام مجروحان، کسانی که دست یا پایشان را از دست داده بودند، از همه مهربان تر بودند.
وقتی خیلی زیر فشار هستم، به خودم می گویم: «ببین در عراق چه اتفاقی افتاده و یا توفان زامنيا ۳۰۰۰ نفر را کشته، پس باهوش باش و بدان که مشکلاتی که به نظر تو بزرگ هستند واقعا بر چرخه ی دنیا آن قدر تأثیری نخواهند داشت.»
روزی دوستی از من پرسید که چطور این قدر آسان و خونسرد در برابر ۶۰ هزار بیننده صحبت می کنم. در پاسخ گفتم که من به این مسئله فکر نمی کنم. او گفت: «این بهترین جوابی است که تا به حال شنیده ام.». واقعیت این است که من به هیچ چیزی خیلی فکر نمی کنم به جز این که همیشه بهترین کار را انجام دهم. وقتی پیر شدم، وقت زیادی برای فکر کردن دارم؛ حالا فقط فکر می کنم که کار را به بهترین نحو به پایان برسانم.
اشتباه کردن خوب است

از اشتباهاتتان درس بگیرید

همه ممکن است اشتباه کنند و یا موقعیت هایی داشته باشند؛ همین زندگی است و باید این حقیقت را قبول کرد که حتی برترین ها و بهترین ها هم اشتباه می کنند؛ هم معاملات خوب به ما می آموزند، هم معاملات بد و فرمول کامیابی در این است که در صنعتی که مشغول به کار هستی، از اشتباهات و توفیق دیگران درس بگیری.
مایوس نشوید

هرگز مأيوس نشوید

رمز موفق بودن در مأیوس نشدن است. اگر عاشق کاری هستید که انجام می دهید، هیچ گاه مأيوس نخواهید شد. گاهی به این فکر می کنید که کارتان را رها کنید و شروع دوباره، به نظرتان غیر ممکن می رسد؛ در آن زمان است که می توانید اطلاعات زیادی در مورد خودتان پیدا کنید؛ اطلاعاتی که برای توفیقتان مورد نیاز است.
باید صبور و پرانگیزه باشید و وقتی از اهدافتان صحبت می کنید، بزرگ بیندیشید و واقع گرا باشید. من ۳۰ سال در انتظار اتفاقی بودم. پولدارترین اشخاص روی زمین، کسانی اند که هرگز ناامید نمی شوند. اگر عاشق کاری هستید، هرگز آن را رها نکنید و بدانید که نتیجه خواهید گرفت.
گاهی ما می خواهیم همه چیز را رها کنیم، چون نمی توانیم صبر کنیم. خیلی اتفاقات ممکن است بیفتد اما راز موفقیت در این است که به پیش بروید؛ مانند معروف ترین ورزشکاران.
هر روز جدید، تجربه ی تازه ای است. هیچ تضمینی وجود ندارد که صبحی که آغاز می شود، شما را به کجا خواهد برد. گاهی روز بدی دارید اما مهم این است که از آن روز، سربلند بیرون بیایید. هرگز بدون این که مسئله ای را با جدیت دنبال کنید، آن را رها نکنید. آنان که مسائل زندگی شان را بدون سر و سامان دادن به آن رها می کنند، شانسی برای پیروزی ندارند.
روان شناسان در مورد پدران و مادرانی که از فرزندانشان خیلی تعریف می کنند، تحقیقاتی انجام داده و به این نتیجه رسیده اند که تعریف بی جا نمی تواند برای فرزندان مفید باشد. اگر مدام از بچه ها برای هر کار کوچکی که انجام می دهند تعریف کنید، کار درستی نیست. اجازه دهید بچه ها برای تعریفی که از آنان می شود، به سختی کار کنند؛ در نتیجه آنان قدر تعریف های شما را خواهند دانست.
من به فرزندانم یاد داده ام که همه ی چیزهایی که اکنون از آن لذت می برند، به خاطر کار سختی است که من انجام داده ام. به آنان یاد داده ام که برای لذت بردن از هر چیزی، باید سخت کار کنند. «ایوانکا»، «دانالد» و «اریک» فرزندان من هستند که اکنون در سازمان «ترامپ» کار می کنند. آنان در حال یادگیری معامله کردن هستند و به خوبی هم یاد می گیرند. من از کار سختی که می کنند راضی هستم و آنان هم از نتیجه هایی که په دست می آورند.
مایوس نشو

اگر بیش از حد از فرزندانتان تعریف کنید، آنان فکر می کنند که توفيق، حقشان است حتی اگر برایش کار نکنند، این درست نیست. وقتی بزرگ شوند و ببینند دنیای کار، بسیار مشکل تر از این حرف هاست، و چیزی را که به دنبالش هستند سریع به دست نیاورند، رهایش می کنند. رها کردن خواسته های بزرگ آسان است.
دخترم «ایوانکا» در یک برنامه ی تلویزیونی به نام «پولدار متولد شدن» شرکت کرد. این برنامه، فرزندان پولدار دیگری را هم معرفی می کرد. خیلی از این فرزندان در مقابل پرسشهای خبرنگاران که «شما فرزندان پولدار، لوس به دنیا آمده اید و لوس زندگی می کنید و همیشه همه چیز برایتان فراهم بوده» هیچ چیزی نمی گفتند و اجازه می دادند که به خودشان و پدر و مادرشان بی احترامی شود و حتی در این بی احترامی با خبرنگار همراهی می کردند اما «ایوانکا» بسیار خوب توضیح داد که از مزیت های زندگی و پدر و مادرش، خیلی متشکر است ولی با کار سختی که می کند، این مزیت ها را به کار انداخته و از این امکانات بهترین استفاده را می کند. من به «ایوانکا» افتخار می کنم.
در زندگی واقعی، همه چیز انجام دادنی نیست و اگر به فرزندتان بگویید «همه چیز ممکن است، شاید اشتباه باشد. واقعیت این است که شما باید برای چیزهایی که می خواهید، بجنگید و آنها را به دست آورید. نباید مأیوس شوید و وقتی فکر می کنید برنده هستید، با تمام انرژی حرکت کنید و هرگز آرزوهایتان را رها نکنید اما باید دانست که همیشه حد و حدودی وجود دارد.
مردم به من می گویند تو دست به هرچه بزنی، طلا می شود، اما این درست نیست. من یک ساختمان ساز هستم و در برنامه تلویزیونی اجرا کردم، به نام «اپرنتيس» (شاگردی کردن) شانس آوردم. من خودم از برنامه تلویزیونی ام خوشحال بودم و به آن عشق می ورزیدم و از آن لذت می بردم و برای همین هم این برنامه موفق بود اما به خیلی چیزها مثل کامپیوتر علاقه ای ندارم و به این عصر دیجیتالی عشق نمی ورزم چون من را به هیجان نمی آورد.
انتقام گرفتن

انتقام بگیرید

من همیشه انتقام می گیرم، در سال ۱۹۸۰ خانمی را استخدام کردم که کاری دولتی و درآمد بسیار پایینی داشت؛ وقتی با او آشنا شدم، پولی نداشت. فکر کردم او زن خیلی باهوشی است و کار خیلی خوبی را در سازمان «ترامپ» به او پیشنهاد دادم. او از عهده ی این کار به خوبی بر آمد و خیلی زود جا افتاد و خانه ی بسیار زیبایی در نزدیکی محل کارش خرید و در کار ملک خیلی ماهر شد.
در سال ۱۹۹۰ شرایط کاری من خیلی بد شده بود و احتیاج داشتم این خانم به یکی از دوستان نزدیکش که می توانست برای من کارساز باشد و به حرف او گوش می کرد، زنگی بزند. در کمال تعجب، این خانم خواهش مرا رد کرد و گفت: «نه دانالد، من نمی توانم این کار را برای تو انجام بدهم. من در زمان نیاز به او خیلی کمک کرده بودم و حالا بعد از ۱۰ سال که کارش گرفته بود، وقتی از او خواهشی داشتم، قبول نمی کرد. در آن زمان او هنوز در سازمان «ترامب» کار می کرد؛ من اخراجش کردم و بعدها شنیدم که خودش شرکتی تأسیس کرده و شکست خورده است. من از بی وفایی نفرت دارم.
در دوره ی فعالیتم به کسانی که به من وفادار بوده اند، خیلی کمک کرده ام. وقتی با من وفادار می مانند، همیشه آنان را در مقام های بالا قرار می دهم و از آنان به خوبی حمایت می کنم. هر وقت کاری از دستم برایشان بر بیاید، برایشان انجام می دهم. خیلی از آنان همه چیز را به خوبی به خاطر می سپارند و خیلی ها زود فراموش می کنند.
تازگی ها برای گلف باز جوانی که بازیکن خوبی هم هست، اتفاقی افتاد. او نمی توانست در ورودی مسابقات کشوری قبول شود؛ بنابراین در بازی های محلی شرکت کرده و توانسته بود در بازی های ایالتی هم وارد شود. در ماه اول بازی های ایالتی، موفق بود اما بعد از آن کاری نکرد.
قبل از این که درآمدی داشته باشد، من به او اجازه ی بازی رایگان در - باشگاه گلف فلوریدا را می دادم. باشگاه گلف ترامپ اینترنشنال از باشگاه های بسیار گران قیمت و با اعتبار است و او ۳ سال در آنجا مشغول تمرین بود و آنجا را مانند باشگاه خودش می دانست.
انتقام

وقتی وارد بازی های استانی شد و در آن به پیروزی رسید، آقای جان نیپوره مدیر تبلیغات زمین گلف به من گفت: خوب است به او بگویم که برای تبلیغات، با لباس باشگاه ما وارد بازی ها شود. گفتم: فکر خوبی است، از او بخواه حتما قبول می کند و خوشحال خواهد شد که کاری برای ما بکند. اما او به «جان» گفته بود: «متأسفم جان، باید از مدیر تبلیغاتم اجازه بگیری و با او صحبت کنی.» «جان» که خیلی عصبانی شده بود، این خبر را به من داد. به او گفتم: «عیبی ندارد، هر بار پس از مسابقات خواست از زمین استفاده کند، به او بگو متأسفم! باید از آقای ترامپ اجازه بگیری.»
فرد دیگری که شویی مانند «اپرنتیس» به نمایش گذاشت، «سر ریچارد برانسون» صاحب شرکت هواپیمایی «ویرجین آتلانتیک» بود که او هم شکست خورد. او دوست خوب من است اما به او گفته بودند که باید در مورد «دانالد ترامپ» بد بگویی چون شوی او رقیب شوی توست و او هم بد گفته بود. من هم منتظر شدم شویش را به نمایش بگذارد و هیچ چیز راجع به او نگفتم چون نمی خواستم مردم فکر کنند که باعث ناموفق بودن شوی او، من بوده ام. اما بعد از پایان شو، به روزنامه های نیویورک گفتم: «من می دانستم که او موفق نخواهد بود.» همه آرزو دارند مانند «اپرنتيس» موفق شوند ولی هیچ کس مثل من موفق نبود؛ با این حال من برای «برانسون» آرزوی توفیق دارم، او مرد خوبی است.
تارا کانر دختری از آمریکا و واقعا شایسته بود اما متأسفانه چون در نیویورک شروع به زندگی کرد، با مواد مخدر آشنا شده بود و این مواد خیلی زود زندگی او را به بازی گرفت. مواد مخدر برای «تارا» مشکلاتی به وجود آورد. با «تارا» صحبت کردم و او به من قول داد که ترک کند. من او را به سازمان ترک اعتیاد فرستادم، او مواد مخدر را ترک کرد و همیشه از من به خاطر این کار متشکر است و می گوید که جانش را نجات دادم.
من «تارا» را دوست دارم و به نظرم انسان بسیار خوبی است، حتی این شانس را به او دادم که خودش را دوباره مطرح کند.
در دوران کودکی، پدر و مادرهای ما می گفتند که دعوا نکنیم و با هم دیگر دوست باشیم. آنها همیشه سعی می کردند ما را از اعمال خشونت در دنیا دور نگه دارند.
این یک نصیحت واقعی است؛ اگر کسی آزارتان بدهد و شما تلافی نکنید، از او هم بدتر هستید. بسیاری از نویسندگان این نصیحت را قبول ندارند؛ یا هیچ صحبتی در این مورد نمی کنند و یا می گویند که با همه با مهربانی رفتار کنید. من می گویم اگر تلافی نکنید، اشتباه کرده اید چون بارها و بارها باید این بلاها را تحمل کنید. امروز دیگر هیچ کس سربه سر من نمی گذارد چون می دانند که من کوتاه نمی آیم و تلافی می کنم.



632
1
 
9
دیدگاه ها

ما را دنبال کنید.
پست اکترونیک  atarirani@gmail.com
سامانه پیامکی:  1000272727
پکیج های اختصاصی

پکیج درمان ناباروری
پکیج درمان تبخال تناسلی
پکیج درمان زگیل تناسلی
پکیج درمان و کنترل ایدز
پکیج درمان عفونت واژن
پکیج درمان کوچکی آلت
پکیج جنسی آقایان
پکیج درمان اختلال نعوظ
پکیج ترک خود ارضایی
پکیج درمان زودانزالی

                     

                          راه های ارتباطی

نشانی:

تهران، میدان ونک، خیابان صانعی، ساختمان پزشکان، طبقه اول

اصفهان، خیابان شمس آبادی، جنب پارک فرشادی، پلاک19

لرستان، بروجرد، میدان کوروش، خیابان خرم، ساختمان آپادانا

شماره های تماس:

                     09131647730

                     09135247730

                 گواهینامه ها

گواهینامه iso 9001

گواهینامه iso 16949

گواهینامه iso 14000


نمادها

سازمان فنی حرفه ای  logo-samandehi